کد تقویم

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانش خود را نادانى میانگارید ، و یقین خویش را گمان مپندارید ، و چون دانستید دست به کار آرید ، و چون یقین کردید پاى پیش گذارید . [نهج البلاغه]
 
چهارشنبه 89 مهر 28 , ساعت 7:53 عصر

خاطره ای از سعید افتاده هر سینی

سه تفنگدار

 

ایام محرم بودو بچه ها در روز?زمانی را اختصاص داده بودند به عزاداری و سینه زنی. سنگر را سیاه پوش کرده بودند و چراغ ها خاموش بود .

همه داشتند عزاداری می کردند?سعید و دانیال و رسول بلند شدند از سنگر رفتند بیرون؛ دنبال گلاب. هر کدام یک شیشه گرفتند دستشان و آمدند داخل سنگر و شروع به پاشیدن کردند.

سینه زنی تمام شد?چراغ ها را روشن کردند?بچه ها با حیرت به هم نگاه می کردند!دست و بال و لباس همه پر از جوهر سیاه شده بود!؟ بچه ها که یین داشتمد کار سه تفنگدار است?شب هر سه نفر را زیر پتو کردند و حسابی دق و دلی اشان را خالی کردند***  

 

 

 

 

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ