خاطره ای از سعید افتاده هر سینی
سه تفنگدار
ایام محرم بودو بچه ها در روز?زمانی را اختصاص داده بودند به عزاداری و سینه زنی. سنگر را سیاه پوش کرده بودند و چراغ ها خاموش بود .
همه داشتند عزاداری می کردند?سعید و دانیال و رسول بلند شدند از سنگر رفتند بیرون؛ دنبال گلاب. هر کدام یک شیشه گرفتند دستشان و آمدند داخل سنگر و شروع به پاشیدن کردند.
سینه زنی تمام شد?چراغ ها را روشن کردند?بچه ها با حیرت به هم نگاه می کردند!دست و بال و لباس همه پر از جوهر سیاه شده بود!؟ بچه ها که یین داشتمد کار سه تفنگدار است?شب هر سه نفر را زیر پتو کردند و حسابی دق و دلی اشان را خالی کردند***
این هم موتور هوندای هزار
به بچه های سپاه تهران راجع به مهمان نوازی گرمساری ها خیلی گفته بود.چند بار دعوتشان کرد که به منزلشان بیایند? ولی آنها به بهانه این که خیلی گرفتاریم هر بار دعوتشان را رد می کردند.
این بار گفت:‹‹یک موتور هندای بزرگ دارم?می خواهم به جبهه هدیه کنم.دیگه خوب نیست که یک بسیجی موتور هوندای هزار سوار بشه و توی شهر این طرف و اون طرف بره!››
گفتند:‹‹قیمتش چیه؟ چند می ارزه؟››
گفت: ‹‹من نمیخوام بابتش پول بگیرم!وقتی همه دارند به جبهه کمک می کن? من بیام پول بگیرم؟اصلأ درست نیست! ››
خیلی تلاش کردند که حداقل قیمت را به او بپردازند.اما او زیر بار نرفت.قرار گذاشتند که جمعهطوری به فروتن بیاییند که ناهار بخورند و موتور را ببرند.یک وانت تویوتا لندکروز? مقداری پتوی کهنه و طناب و سه نفر سرنشین آمدند.
از طرف آقا رضا مورد استقبال قرار گرفتند.از هر دری صحبت کردند تا ظهر شد. مادر زحمت کشیده بود و ته چیین خوشمزه ای درست کرده بود. ناهار که خوردند آقا رضا غیبش زد. حدود یک ربعی چای خوردند و با پدر و مادرآقا رضا حرف زدند تا پیدایش شد.
گفتند: ‹‹خوب آقا رضا!ما دیگه باید بریم. موتور کجاست؟ ››
گفت: ‹‹من رفته بودم موتور را ببرم کنار ماشین که شما معطل نشین! ››
تشکر و خداحافظی کردند و بلند شدند.پیچ های کوچه باریک خانه آنها را رد کردند?دیدند افسار یک الاغ پیر را به قلاب اتاق تیوتا بسته.
گفت:‹‹اینم موتور هوندای هزار! ››
گفتند : ‹‹آقا رضا این بود موتور هوندای هزار؟››
گفت: ‹‹ تازه این خیلی بهتر از هوندای هزار! ››
خاطره ای از شهید رضا قندالی
پرچمی تو بر بلندای زمان / بر مناره بانگ عشقی و اذان /وسعتت از درک عالم بیشتر / از زمان اندیشه تو بیشتر/ دست خدا بر سر ما خامنهای / دست تو در دست خدا خامنهای /ما همه سرباز توئیم خامنهای / گوش به فرمان توئیم خامنهای /فتنه امروز ما از خیبر است / راه چاره ذوالفقار دیگر است ذوالفقار امروز در دست علی است / شیعه آن باشد که پابست ولی است
باید در ارتباط با جنس مخالف دست کم به دو نکته اساسى توجه کافى شود:
1. رعایت حیاو عفاف که فراتر از پوشش و حجاب است.
2. تکبر ورزى دخترانه.
اگر صمیمیت، رفاقت، محبت و مهرورزى... بنیاد ارتباط با جنس مخالف باشد، این رابطه آسیبپذیر و چراگاه شیطان است. پس دختر در ارتباط با جنس مخالف باید متکبرانه برخورد کند تا از آفتهاى ارتباط که هر لحظه ممکن است خرمن عفت و پاکىاش را به خطر اندازد، مصون ماند. هر چند اصل بر عدم ارتباط با جنس مخالف است زیرا خداوند متعال، در سورههاى مائده و نساء، مردان و زنان را از ارتباط پنهانى بایکدیگر باز داشته است. امیر مؤمنان على (ع) نیز به خاطر شدت پرهیزگارى از سلام کردن به زنان اجتناب مىورزید. بى تردید ما از على(ع) زاهدتر و با معنویتتر و مطمئنتر نیستیم. وقتى آن حضرت چنین احتیاط مىکند، وظیفه ما روشن و بىنیاز از توضیح است. پس، ضمن تأکید مجدد بر حفظ حرمت انسانى، شما را به رعایت مقررات دینى و اخلاقى در ارتباطها، به ویژه رابطه با جنس مخالف، توصیه مىکنیم. مبادا با نگاهى آلوده و کلامى خلاف موازین شرعى، سرمایه انسانى و عفاف و حیا و کرامت انسانى خود را به خطر اندازید.
هم چنان که گفتیم منکر این نیستیم که یکی از نیازهای طبیعی انسان وقتی که به سن نوجوانی و بلوغ می رسد، ازدواج و رابطه با جنس مخالف است. اصل وجود این نیاز و احساس طبیعی، در همه انسان ها نهاده شده تا پسر و دختر انگیزه لازم را برای تشکیل زندگی مشترک داشته باشند شدت این انگیزه به حدی است که آنها را از خانواده خود جدا می کند و آماده می کند تا با وجود همه مشکلات و سختی ها، در کنار هم باشند و سبب آرامش روح و روان یکدیگر گردند.
خداوند در سوره روم آیه 21 نیز به این پدیده اشاره کرده است و آن را یکی از نشانه های رحمت خود می داند.بنا بر این اصل رابطه دختر و پسر ممنوع نشده است بلکه اسلام آن را روش مند و نظام مند کرده است زیرا اگر این نیاز نیز مانند سایر نیازهای جسمی و روانی، بخواهد به طور کامل ارضا شود و انسان را دچار مشکلی نکند باید تحت ضابطه، نظم و شرایط خاص خود باشد. افراط و تفریط و پیروی نکردن از توصیه های عقل و شروع، نه تنها در مسیر ارضای این نیاز، مانع ایجاد می کند، بلکه تأثیرات مخربی در دیگر زمینه های زندگی انسان ایجاد می کند.
سوال کرده اید اگر ممنوع است چرا در ما گذاشته شده است؟ خیلی چیزها در ما گذاشته شده است ولی ما باید به کمک عقل استفاده صحیه و معتدل از آن را یاد بگیریم مثلا در ما قوه خشم و غضب هم گذاشته شده است آیا باید با همه با عصبانیت و خشم رفتار کنیم یا باید عصبانیت و خشم در جای خود استفاده کنیم.
یا ما قدرت بر دیدن وشنیدن داریم آیا مجازیم هر چه را هر چند به ضر ما باشد ببینیم و بشنویم قطعا پاسخ شما منفی خواهد بود.
در مورد ارتباط دختر و پسر نیز این احساس در ما وجود دارد و غیر قابل انکار است ولی باید با این احساس عا قلانه برخورد کرد واز افراط و تفریط یاید اجتناب کرد.
اسلام به طور کلی (خواه دختر و پسر یا زن و مرد نامحرم)به منظور حفظ عفت عمومی ،هر گونه ارتباط نامشروع با نامحرم اعم از سخن گفتن از روی شهوت، نگاه شهوت آمیز، تماس بدنی و عمل زناشویی را ممنوع کرده و بر حیا و عفت و پاکدامنی تأکید نموده است.
پیامبر اکرم(ص) از سخن گفتن زن با مرد نامحرمی نهی کرد و فرمود: "هر مرد با زن نامحرمی دست دهد، دچار غضب الهی شود و هر کس با زن نامحرمی همراه شود و در جای خلوتی قرار گیرد، در زنجیری از آتش قرار خواهد گرفت".(1)
فقها بر اساس روایات معصومان دربارة روابط با نامحرمی احکامی را بیان داشته اند که به پاره ای از آنها اشاره میکنیم:
1ـ خانم ها می توانند با نامحرمی صحبت نمایند، مشروط به این که:
1ـ به قصد لذت نباشد،
2ـ صدای خود را نازک و تلطیف نکنند،
3ـ خوف فتنه نباشد.(2)
مسئله 2ـ هر کسی که نگاه کردن به او جایز نیست، تماس بدنی با او نیز جایز نیست و هر گونه لمس کردن بدن با هر عضوی باشد، حرام است و باید از آن اجتناب کرد، مگر این که از روی لباس و بدون قصد لذت باشد3.(
)مسئلة 3ـ اگر مرد و زن نامحرم در محل خلوتی باشند که کسی آن جا نباشد و دیگری هم نتواند وارد شود، چنانچه بترسند که به حرام بیفتند، باید از آنجا بیرون روند و ماندن آنها در آن مکان حرام است.
(4)واقعیت آن است که غریزه جنسی از نیرومندترین غرایز در وجود انسان است که بسیاری از رفتارهای انسانی را شکل می دهد و به گونه های مختلف ظهور و بروز دارد. اسلام که یک مکتب جامع است و مى خواهد مردان و زنان مسلمان ,از یک طرف روحى آرام و اعصابى سالم و چشم و گوشى پاک داشته باشند تا بتوانند قله هاى رفیع انسانی و رستگارى را فتح نمایند و از طرف دیگر به نیازهای غریزی و فطری خود نیز دست یابند ، بنابراین با حساسیت ویژه , اما واقع بینانه و لحاظ کردن طبیعت و امیال درونى و خواسته هاى نفسانى انسان , قوانین و احکامى را جهت حفظ و نگه دارى فرد و جامعه در خط اعتدال و میانه روى وضع کرده است . از جمله آن احکام ، چگونگی ارتباط با جنس مخالف است .اینها همه به سبب این است که اسلام از جانب کسى براى هدایت انسان ها فرستاده شده است که خالق فطرت وغریزه با تمامى استعدادهاى بهینه و ذخیره شده در انسان است . بنابراین هر عاملى که موجب تحریک انگیزه هاى شهوانى درانسان شود و موجب اختلال در نظم اجتماعی و بنیان خانواده شود و به آرامش روحى ، روانى و عفت عمومى , صدمه وارد کند, موردتأیید اسلام نیست . اسلام می خواهد انواع لذت های جنسی در محیط و درون خانواده شکل گیرد واز این طریق آرامش روحی و روانی و پیوند های عاطفی نیز برقرار بماند و با طرح آن در محیط جامعه به پیوند خانواده و اجتماع نیز آسیب وارد نشود .
پی نوشت ها:
1. بحارالانوار، ج 101، ص 32.
2. مسعود معصومی، احکام روابط زن و مرد، ص 156.
3. همان، ص 161
4. همان، ص 175.
این هم موتور هوندای هزار
به بچه های سپاه تهران راجع به مهمان نوازی گرمساری ها خیلی گفته بود.چند بار دعوتشان کرد که به منزلشان بیایند? ولی آنها به بهانه این که خیلی گرفتاریم هر بار دعوتشان را رد می کردند.
این بار گفت:‹‹یک موتور هندای بزرگ دارم?می خواهم به جبهه هدیه کنم.دیگه خوب نیست که یک بسیجی موتور هوندای هزار سوار بشه و توی شهر این طرف و اون طرف بره!››
گفتند:‹‹قیمتش چیه؟ چند می ارزه؟››
گفت: ‹‹من نمیخوام بابتش پول بگیرم!وقتی همه دارند به جبهه کمک می کن? من بیام پول بگیرم؟اصلأ درست نیست! ››
خیلی تلاش کردند که حداقل قیمت را به او بپردازند.اما او زیر بار نرفت.قرار گذاشتند که جمعهطوری به فروتن بیاییند که ناهار بخورند و موتور را ببرند.یک وانت تویوتا لندکروز? مقداری پتوی کهنه و طناب و سه نفر سرنشین آمدند.
از طرف آقا رضا مورد استقبال قرار گرفتند.از هر دری صحبت کردند تا ظهر شد. مادر زحمت کشیده بود و ته چیین خوشمزه ای درست کرده بود. ناهار که خوردند آقا رضا غیبش زد. حدود یک ربعی چای خوردند و با پدر و مادرآقا رضا حرف زدند تا پیدایش شد.
گفتند: ‹‹خوب آقا رضا!ما دیگه باید بریم. موتور کجاست؟ ››
گفت: ‹‹من رفته بودم موتور را ببرم کنار ماشین که شما معطل نشین! ››
تشکر و خداحافظی کردند و بلند شدند.پیچ های کوچه باریک خانه آنها را رد کردند?دیدند افسار یک الاغ پیر را به قلاب اتاق تیوتا بسته.
گفت:‹‹اینم موتور هوندای هزار! ››
گفتند : ‹‹آقا رضا این بود موتور هوندای هزار؟››
گفت: ‹‹ تازه این خیلی بهتر از هوندای هزار! ››
خاطره ای از شهید رضا قندالی
خاطره ای از سعید افتاده هر سینی
سه تفنگدار
ایام محرم بودو بچه ها در روز?زمانی را اختصاص داده بودند به عزاداری و سینه زنی. سنگر را سیاه پوش کرده بودند و چراغ ها خاموش بود .
همه داشتند عزاداری می کردند?سعید و دانیال و رسول بلند شدند از سنگر رفتند بیرون؛ دنبال گلاب. هر کدام یک شیشه گرفتند دستشان و آمدند داخل سنگر و شروع به پاشیدن کردند.
سینه زنی تمام شد?چراغ ها را روشن کردند?بچه ها با حیرت به هم نگاه می کردند!دست و بال و لباس همه پر از جوهر سیاه شده بود!؟ بچه ها که یین داشتمد کار سه تفنگدار است?شب هر سه نفر را زیر پتو کردند و حسابی دق و دلی اشان را خالی کردند***
خاطره ای از سعید افتاده هر سینی
سه تفنگدار
ایام محرم بودو بچه ها در روز?زمانی را اختصاص داده بودند به عزاداری و سینه زنی. سنگر را سیاه پوش کرده بودند و چراغ ها خاموش بود .
همه داشتند عزاداری می کردند?سعید و دانیال و رسول بلند شدند از سنگر رفتند بیرون؛ دنبال گلاب. هر کدام یک شیشه گرفتند دستشان و آمدند داخل سنگر و شروع به پاشیدن کردند.
سینه زنی تمام شد?چراغ ها را روشن کردند?بچه ها با حیرت به هم نگاه می کردند!دست و بال و لباس همه پر از جوهر سیاه شده بود!؟ بچه ها که یین داشتمد کار سه تفنگدار است?شب هر سه نفر را زیر پتو کردند و حسابی دق و دلی اشان را خالی کردند***
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
FreeCod Fall Hafez